بستری شدن عسلم + عکسای مشهد
سلام پسر نازم . نمیدونم چطور این چن روز رو که برام به اندازه سالی طول کشید تعریف کنم :(
بستری شدنت با آنفولانزایی که چن ساعت نمیشد سراغت اومده بود تب چهل !! خدا میدونه چقد اذیت
شدی و با هر قطره اشکت من هزار بار میمیردم مامان پنج روز تحمل کردن تو یه اتاق گرم با محیط ایزوله
اصلا برام سخت نبود در برابر سلامتی که قرار بود بدست بیاری فقط اینکه میدیدم با آنژوکد زدنشون چقد خون ازت میره و چقد اذیت میشی دلم ریش میشد مامانی . بضی وقتام میدونستی باید تسلیم داروها بشی اما خواهش میکردی که خانم پرستار لطفا مامانم دارومو بده فدای تو بشم من مهربون مامان . وقتی بی قراری منو میدیدی میگفتی مامان من خوبم ، هیچیم نیس !! تو اون حال فقط شیرین زبونیای گاه و بیگاه تو کمی حالمو خوب میکرد نفسم حاضر بودم همه چیمو بدم و دوباره اون لبخندارو ببینم رو لبت و بازی کردنتو ببینم هرچند بازم هوای مامانو داشتی و با بازی با حیوانات و نقاشی سرگرم میشدی .خداروشکر اشتهاتم سر جاش بود و همینم کمک کرد زودتر خوب شی و برگردیم خونه خداروشکر الان بهتری و من خیلی بیشتر از قبل مراقبم ، دیگه خودتم خیلی حواست هس و میگی بستنی سَده !! نباید بخورم اینجا سَده سرما میخورم ، جوراب بپوشم !! فدای تو که اینقد فهمیده ای مامان ، بضی وقتا باورم نمیشه این حرفارو دارم از نی نی کوچولوم میشنوم خدارو هزار بار شکرت به خاطر وجود تو ، به خاطر سلامتیت و روزای خوبی که دوباره با هم داریم
ادامه رو هم که قول داده بودم با عکس برگردم . عکسای سفر 13 روزمون به مشهد و گرگان خونه خاله فاطمه :
عکسای هتل آرامیس ِ مشهد :
اونجام سر ِ فرصت با بابا بازی میکردین و شما و بابا تو ی تیم بودین
السلام علیک یا علی بن موسی الرضــا
طرقبه و شاندیز :
عکسای شمال رو میذارم ادامه مطلب
این عکس هنری شد ناخواسته سنگو ببین رو هواس !!
عکسای شیطان کوه لاهیجان که واقعا جای قشنگی بود من که لذت بردم
ابس !!( اسب) رو که دیدی گیر داده بودی مامان ابس ولی بابا رفت که سوارت کنه پشیمون شدی
و در آخر جنگل نور و گلستان :
عکسارم دیر گذاشتم چون رو لپ تاپ خاله فاطی بود و خاله فاطمه اَیاک بود !! رفته دَس بوخونه !!
هیمن نازم و دوستای گلمو به خدا میسپرم . تا بعد .