هیمنهیمن، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

هیمن کوچولوی ما

دیالوگ ماندگار

1392/10/15 16:08
873 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر نازمماچبعداز بستری شدنت و بی قراریـای بعدش واقعا هر دومون نیاز به یه ری استارت داشتیم که دو روزش رو از تعطیلی بابایی استفاده بردیم و با بابا بزرگ رفتیم روستای چوار و مهرانلبخند

 

  چون هوا تو اون منطقه گرمسیر خیلی سرد نبود شما از فرصت استفاده کردی و لذت بردی ، اونجام با 

دو تا نی نی ناز دوست شدی که اسمشون الناز و امیر بود لبخندتو خیالاتت هم هر روز  باهاشون بازی می کنی:) بچه م چقد مهربونه ماچ

 

 بعضی وقتا یه شیرین زبونایی میکنی که دلم میخواد بخوررررمت اسمشونم میذارم دیالوگ های ماندگارلبخند

 

عمو هادی بعد از دو سه ماه از تهران اومدن اینجا و دیدن شماقلب برای شما هم یه شال و کلاه 

خیلی قشنگ آوردن که نشد عکس بگیرم خیلی ناززز بود لبخندعمو هادی دستت درد نکنه . میخواستن 

شال وکلاهو سرت ببینن.شما قبول نمی کردین و میگفتین.مرسی نمیخام خودم شال و کلاه دارم.نیشخند

 .چون تازه موهاتو اصلاح کردیم تو نگاه اول جلب توجه میکنه عمو هادی گفتن که هیمن چرا موهاتو کوتاه

 

 کردی ؟ گفتی آخه حسنی شده بودمخنده

 کلی تو همون یه روزی که عمو هادی مهمونمون بودن شیطونی کردین و باااازی کردین و خوش گذروندین 

من تو آشپزخونه بودم و سرگرم کار که اومدی و گفتی مامان جیش دارم ! میخواستم کارمو تموم کنم و

 بعد ببرمت دستشویی اما اینقد نگران بودینگرانکه کارمو نیمه ول کردم و بردمت ، خیلی برام جالب بود

 

 نگرانیت و اینکه در مورد دستشویی رفتن به موقع و جیش نکردن تو شلوارت احساس مسئولیت میکنی تشویقتشویقتشویق

داشتم واسه خاله تعریف میکردم که شما حین بازی سرت به شدت خورده به دیوار ناراحت گفتم آره هیمن سرش خورد به چیز! قفل شده بودم که چی بگم شما گفتی مامان دیوال !! سرم خورد به دیوالچشمکنیشخند

بماند که چقد سر همین اتفاق اذیت شدم و تا صب زل زده بودم به صورت نازت ...نگران

الانم که خونه مامان جونیم ، میای تو اتاق و خاله فاطمه رو مشغول درس خوندم می بینی میگی خاله چقد دَلس میخونی !! فدای تو بشم من عروسکم که حواست به همه چیز هس .لبخند

خاله دندونش درد میکنه و شما گیر داده بودی چرا دندونت درد میکنه ، چیجوری(چیجوری رو خیلی ناز میگیدرد میکنه خاله گفتن که چون شکلات و بستنی زیاد خوردم دندونم درد میکنه شما گفتی گفتم نخول نیشخند

هوا خوب بود و رفتیم پیاده روی از خیابونا که رد می شدیم سفت دستمو گرفته بودی.به پیاده رو که رسیدیم خیالت از بابت ماشین راحت شدگفتی مامان دستمو ول کن من دیگه بزرگ شدم.......ماچ قربون اون حرف زدنتماچ

 الانم که داشتم ادامه پستو مینوشتم.دستمو گرفتی وگیر دادی(مامان ی دقه بیا همین دونه)مامان 

ی دقیقه بیا.همین ی بارقلبمنو بردی تو اتاقت و میگفتی که چهار دستو پا وایسا ناراحتاز تو اصرارو از من 

انکار تا آخرش مجبور شدم که تسلیمت بشم.ناراحتبعدش بشقاب میوه رو که برات قاچ کرده بودم جلوم

 

 گذاشتی و گفتی مامان مثلا تو سگی حالا بخورنیشخندنیشخند

 اینم آخر و عاقبت بردنت به روستا و دادن پس مونده های کباب توسط تو و بابایی به سگنیشخند

 

 

 

چن تا عکس با سرچ تو گوشی خاله ها پیدا کردم که برات میذارمشون

 

چقدر هم ناز خوابیدی.حیفم اومد نذارم

اینم ی عکس دیگه

 

خیلی دوس داری کلاهتو اینجوری بپوشی

 

 

 

پسر نازم موقع نوشتن این پست خیلی مامانیو اذیت کردی عاشقتمماچقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 دی 92 17:46
سلام آبجی جون خوبید هیمن جونم خوبه ؟ خدارا شکر که بعد بیماری هیمن جون که انشالله دیگه سراغش نیاد برا رفع خستگی رفتید مسافرت این عالی بود وحال وهوایی تازه کردید
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
سلام عزیزممرسی از دعاتون وممنون از لطفتون.آره گلم واقعا تفریح روحیمونو عوض کرد.ایشالا همیشه شاد باشی عزیزم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 دی 92 17:47
فدای حرفهای با مزه نازت بشم می دونم اون لحظه چقدر خوردنی میشی عزیـــــــــــــــــزم
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
مرسی خاله جون .خدا نکنه.آره خاله جون مث محمد رضا جون خودت بانمک وشیرین زبونه .فدای هردوشون بشم من
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 دی 92 17:48
شال وکلاهت هم مبارک چه هدیه خوبی تو این سرما گرفتی دست عمو درد نکنه
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
مرسی خاله مهربون
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 دی 92 17:50
فاطمه هم به من میگه شلوار مکعبیاین برنامه های تی وی بدجوری رو بچه ها اثر گذاشته حالا هیمن جون زنده شو دیده اگه فاطمه زنده شو ببینه معلوم نیست به من چی بگهفداتـــــــــــــــــــــــــــــــون
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
آره حالا امروز هیمنی چیزی به باباش گفت که باباش مات بهم نگاه میکرد ومن اصلا نتونستم جلو خندمو بگیرم.تو پست بعدی مینویسمش .هیمن که رفت باباش بهم گفت پدر سوخته دیدی چی بهم گفت وهمش میخندید
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
15 دی 92 17:52
چه عکسهای نازی مخصوصآ اونی که تو خواب نازه مامانی دستت درد نکنه که اینقدر خسته شدی ولی به زحمتش می ارزه وممنون که خبرم کردیدانشالله پسر گلت هیمن جونو خدابرات نگه داره
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
چشاتون ناز میبینه خاله مهربون
مامان لي لي
15 دی 92 20:51
'بعضی وقتها به خودم میگم: هرچقدر دلت میخواد سخت بگیر زندگی! هرچقدر دوست داری اذیّت کن دنیا! من یکی رو دارم که میاد و همه این سختیها و اذیّت ها رو تموم میکنه، یکی که آرامش و دوستی رو همه جا جاری میکنه، فقط ایکاش تا اونروز من باشم و ببینم روی ماهش رو.'........ دوستت دارم دوست خوب و عزيزم
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
ایشالا خاله خوب ومهربونمنم دوستون دارم و خدا را به خاطر دوستای خوبی که دارم شاکرم گلم
مامان لي لي
15 دی 92 20:53
عزيزم چقدر خوبه كه دستشويي اش رو زود ميگه كه لباسش كثيف نشه..... عكساش عالي شده به خصوص اوني كه خوابه.... قربون حسني شدنت خاله
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
مرسی گلم نظر لطفتونهخدا نکنه خاله خوب و مهربونم
مامان لي لي
15 دی 92 20:55
اي جان عزيزم....... دور از جون........... اين بچه ها هزار ماشالله ماها رو هرحيووني ميكنن سگ و گربه و ......
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
آره عزیزم حالا شب که باباش اومد .بابا رو از حرفای قشنگش بی نصیب نذاشت.تو پست بعدی حتما مینویسمس
مامان گیسو جون
16 دی 92 10:37
سلام عزیز دلم خوبی؟ شال و کلاهش مبارکه ههههههه قربون اون شیرین زبونیات آفرین پسمل نازنینم که جیشش رو می گه خخخخخخخخخخ دوراز جونت سگ هم شدی عزیزمیییییییی خاله فدای اون شکل ماهت بشه قربونت برم قند و عسلمممممم کاش بودی حسابی ماچت می کردمممممممممم از دور برات بوس می فرستم برسه به لپ های نازت خاله جون
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
سلام گلم.مرسی خاله جون>آره عزیزم پسرم از اردیبهشت ماه دستشویی رفتنو یاد گرفت.اونم خیلی زود ومامانی و اذیت نکردمرسی از لطفت خاله ی مهربون خدا نکنه عزیز دلم
مامان گیسو جون
16 دی 92 10:37
تو عشق خاله ای عزیزممممممممممم
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
مرسی خاله مهربون
مامان گیسو جون
16 دی 92 10:38
دوستت دارم عزیزممممممممم نازم با اون چشم های معصومتتتتتتتت بوسسسسسسس
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
بوس .بوس .هزار تا بوس واسه شما و گیسوی خوشگلتون
مامان یاسمن و محمد پارسا
16 دی 92 11:25
مامان خوب کردید رفتید روحیتون و عوض کردید و با روحیه خوب و سر حال برگشتید انگار ادم نیروش دو چندان میشهسر حال و شاداب هیمن جونم شال و کلاهت مبارک عزیزم فدای شیرین زبونیات عزیز دلم
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
سلام گلمآره واقعا که خوب بودروحیمون عوض شدمرسی خاله جون .خدانکنه پارسا جونو یاسمن گلو ببوس
مامان گیسو جون
17 دی 92 20:02
خصوصی
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
مرسی اومدم
مائده
18 دی 92 0:07
ای جونم چه ناز حرف میزنی حسابی خوردنی میشی شال و کلات مبارک
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
مرسی عزیزمنظر لطفتونه
مامان لي لي
18 دی 92 1:53
ﺭﻓﯿﻖ!......ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻓﺴﺦ ﺷﺪ........ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ...ﯾﮏ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ........ﻧﺪﺍﺩﻡ....... تا أبد تو قلب لي لي موندگاري
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
فدات بشمبخدا تکی لی لی جون
مامان گیسو جون
18 دی 92 11:31
بغل]بغل]
دخملي تنها دليل زنده بودنم.....(لي لي)
19 دی 92 2:59
زندگی ۲تا هدیه به انسانها میده ، یکی شانس و دیگری انتخاب … شانس داشتن دوستان زیاد و انتخاب بهترین آنها مثل تو !
ayhan
19 دی 92 9:42
با اجازه تون لینکتون کردم ممنون
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
به وبلاگمون خوش اومدین.مرسی منم لینکتون میکنم
سمانه‏(خاله ي فريما‏)‏
21 دی 92 16:54
اي جان جه كل بسريخوشحال ميشم به وب فريما سر بزنيداكه دوست داشتيد به وب من هم بياييد www.parnaz.roomfa.comمرسی خاله جونباشه حتما میایم
مامان یاسمن و محمد پارسا
21 دی 92 16:55
خصوصی مامان جون
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
مرسی عزیزماومدم
سمانه(خاله ی فریما)
10 بهمن 92 20:33
مامان هیمن جون کجایی؟ نیستی!
مـامـانـی ِ هیمـن
پاسخ
سلام گلم خونه نیستیم زدیم خونه بابا م.مرسی از نگرانیتون