هیمنهیمن، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

هیمن کوچولوی ما

پـدر ...

1391/5/24 15:44
664 بازدید
اشتراک گذاری

پـدر ؛

بعـد از تو ثانیـه هـا یه درد آغشتـه انـد

و پلـک بر هر نگاهـی جز به سـوی تو

آوار می شـود ...

 

3 روز بعد از تولدت خیلی ناگهانی بابا حاجی رو از دست دادیم . بابا روزه دار بود . بابا نگفته بود درد داره

بابا خیلی آروم خوابید ... خاله فک میکنه بابا خوابیده و بهش میگه بابا ... بابا خوابیدی ؟

ولی بابا تو یه خواب شیرین که میل به بیداری نداره ...

نمیتونم و نمیشه حجم این درد رو با کلمات نوشت ...

خدا بهمه صبر بده ... به من به مامانی به خاله ها به دایی ها و همه ی کسایی که نتونستن محض

دلداری دادن به ما هم که شده اشکاشونو نگه دارن ...

بابا روحت همیشه لبریز از شادی

 

                                                                                                                                             

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

ahmad akbari
4 شهریور 91 11:36
شايد اين تنها جمله‌اي باشد كه بتوان با آن از تو قدرشناسي كرد، اما نه، خوبي و صفاي وجود تو در هيچ واژگاني نمي‌گنجد.
به خدا سوگند مي‌دانم دل خسته‌ات پر از غم بود. مي‌دانم پدرم به خدا مي‌دانم كه رنج برايت صبوري را ترجمه كرد و تمام دردهاي تلخ زندگي را تجربه كردي.

يقين دارم كه درد هيچ‌كس در اين وادي بي‌كران همتاي درد تو نبود. دستان پينه‌بسته‌ات گواه تن محنت‌كش تو بود. قطرات اشكي كه هنگام مرور خاطرات زندگي در چشمان زيبايت حلقه مي‌بست و بغضي را كه با فشار درد حنجره‌ات فرو مي‌بري نشان از دردهاي ناگفته درون سينه‌ات داشت.

نمي‌‌دانم چرا هر بار خواستم تا با من از گذشته بگويي، غم‌هايت را در وراي سكوتي تلخ پوشاندي. نمي‌دانم چرا نمي‌خواستی بگويي در تمام سال‌هاي زندگي تنهايي، تنها ياورت بود. نگاهت پر از غم و اميد بود. غم غربت و تنهايي‌ات و اميد سعادت فرزندانت.

پدر خوبم، مي‌خواهم بگويم برايم از هر كس مهربان‌تر بودی و من هر گاه در مسير زندگي‌ام مايوس می شدم و توان ادامه راه را نداشتم ياد مشقت‌هاي بي‌پايان تو به پاهايم رمق مي‌داد.

هر گاه بغض از دست دادنت آزارم مي‌دهد، یاد چشمان غربت ديده‌ي تو آرامم مي‌كند. پدرم از اعماق وجودم دوستت دارم ...
پدر عزیزم ،من که تا دیروز برای چشم دوختن به زلال نگاهت لحظه شماری می کردم اکنون باید چشمم به جای خالیت دوخته شود .پدرم تو که تا دیروز دستانت را زیر تنهاییهای من ستون کرده بودی دیگر نیستی و زیر بار تنهایی ها خم شدم... پدرم پروازت به سوی معبود مبارک ولی آنقدر برایم خاطره ات مانده که فراموشیت ناممکن باشد. پدر عزیز و استوارم ،تو رفتی ولی این را بدان که یادت همیشه در قلبم حک شده و جای خالیت برایم به یادگار مانده...
برای همیشه و تا ابد دوستت خواهم داشت.
رحمت خدا نصیبت باد.


ممنون از نوشته زیبا و پر از محبتتون .
با هر خطش اشک ریختیم .
همشهری
7 شهریور 91 23:35
سلام،تسلیت میگم،امیدوارم که غم آخرتون باشه


ممنونم . دلتون همیشه بی غم .
بابای ارشیا
26 بهمن 91 18:46
بابا نگفته بود درد داره
بابا خیلی آروم خوابید ... خاله فک میکنه بابا خوابیده و بهش میگه بابا ... بابا خوابیدی ؟
ولی بابا تو یه خواب شیرین که میل به بیداری نداره ...
چه زیبا سروده است این دل نازک برای عشقی صفر کرده بر اسمان پاکیها . الهی بحق ناز رسول الله رحمت و غفران الهی مایه شادمانی روحش و صبوری دل نازک این فرزند عاشق باشد . من نیز پدر از دست داده ام و داغ هجر میدانم همدردم در تنهایی هایت


ممنون از دعای زیباتون ، خدا پدر شما رو هم بیامرزه و روحشون شاد .
مش حسن
27 مرداد 92 16:02
خدا بیامرزش...