تولـد یک سالگـی ...
سلام هیمن ِ نازم
دیروز یه روز خیلی خاص بود و تمام روز به این فک میکردم برای نشون دادن ذره ای از ارزش این روز باید
چکار کرد ؟ به عقیده ی من وقتی زنی ، مادر میشه خداوند لطفش رو در حقش تموم میکنه و بهش
میگه اینم خوشبختی ... از اینجا به بعدش با خودت ! مراقب تک تک این ثانیه ها و محافظ این خوشبختی
باش ..
یک سال ِ که با خنده های شیرینت روزها رو برای ما رنگ میزنی و نشونه ای میشی برای یادآوری
شیرینی زندگی ... دیروز صب صورت نازت رو نگاه میکردم و منتظر بودم بیدار بشی و اولین کسی باشم
که تو صب یک سالگیت تو چشای نازت نگاه کنم و بگم معنای خوشبختی ِ من ؛ ممنون که همه ی دنیای
من شدی ...
با یه ذوق خاص آماده شدیم که گل پسرم واکسن یک سالگیش رو بزنه ؛ از چند ماه پیش شمرده بودم
روزهای تقویم رو که مطمئن بشم روز تولد دلبندم بابای مهربونش اینجاس یا نه که خدارو شکر بود ... من
و بابا به اتفاق عروسک یک سالم تو شهر چرخ زدیم و بعدش رفتیم خونه بابا حاجی . خاله ها صب زود
به بابا اس داده بودن و تولدتو تبریک گفتن از در که رفتیم تو همه برات دس زدن و تولــد تولــد تولــدت
مبارک رو خوندن شمام که همیشه با همچین استقبالی مواجه میشی اونجا اصلا تعجب نکردی و به
رسم همیشه خودتو تکون تکون میدادی و دس میزدی !
خاله اسم و عکس خوشگلتو به شبکه هد هد تی وی سند کرده بود که روز تولدتو تبریک بگن که نشد
ببینیم و برات ضبط کنیم باید مامانو بابارو ببخشی گلم .
ازونجایی که اولین سالگرد این روز قشنگ مصادف با ششمین روز رمضان بود ما فکردیم که بهتره به جای
جشن گرفتن تو خونه دو تا کیک قشنگ بگیریم و بریم خونه بابابزرگی ( بابای بابا) و باباحاجی( بابای
مامان) که تو پست بعد عکس کیکا و عکس یک سالگیت رو میزارم .
این روز قشنگ هزاران بار بر من و بابایی مهربون مبارک باشه .