تأخیر !
سلام هیمن خوبم
هیچ دلیل موجه برای این غیبت نیمه کبری ندارم و فقط معذرت میخوام ! این مدت خیلی اتفاقا افتاد ولی
خب نه نوشتنشون تو ی پست ممکنه و نه من حافظم خیلی قویه ! از جمله ... بعله دختر عمه دار شدی
، دومین دختر عمه ت مهلا جون بهمن ماه به دنیا اومد و باباجون چهارمین نوه شو هم بغل کرد .
بعد از این همه روز نبودن واقعا نمیدونم چی بگم دامنه لغاتی که استفاده میکنی اینقد
گستـــــــــــرده شده که نوشتنشم ممکن نیس ! بعله مامان شما تو این چن ماه اینقد پیشرفت داشتی
دایی ، عم ( عمو ) ، ماما ، مِی(بابا مهدی ) ، امی (امیر)،اَمَن ( احمد ، عاشق عمو احمدیییی دل به دل
راه داره و حتم دارم عمو احمدم شمارو دوس داره مگه نه عموجون ؟
وسیله های همه رو میشناسی و اصرار داری بهشون برسونیشون گوشی عمو احمدو میبری میدی به
عمو احمد و ازونجایی که خیلی شیرین صداش میکنی عمو احمد حواسشو پرت میکنه که شما فقط
صداش کنی آخرشم برمیگردی به خاله زینب میگی اَمَن گوووش نه !
همه ی حیوونا رو میشناسی و کارتایی که بابا برات خریده رو میاری که بازی هوش را بندازی میگم پسرم
خرس کجاس ؟ آقا خرسه کجایی ؟ بابا گوسفند و برمیداره میگه اینجاس پیداش کردم شما میگی
نه به به ، خرس ُ (البته نه خود ِ خرسو عکسشو !!!) برمیداری میگی خخخخخخ !
حالا عکسای نازتو میذارم و قول میدم اینقد دیر ب دیر نیام ، بقیش واسه پست بعد