بستری شدن عسلم + عکسای مشهد
سلام پسر نازم . نمیدونم چطور این چن روز رو که برام به اندازه سالی طول کشید تعریف کنم :( بستری شدنت با آنفولانزایی که چن ساعت نمیشد سراغت اومده بود تب چهل !! خدا میدونه چقد اذیت شدی و با هر قطره اشکت من هزار بار میمیردم مامان پنج روز تحمل کردن تو یه اتاق گرم با محیط ایزوله اصلا برام سخت نبود در برابر سلامتی که قرار بود بدست بیاری فقط اینکه میدیدم با آنژوکد زدنشون چقد خون ازت میره و چقد اذیت میشی دلم ریش میشد مامانی . بضی وقتام میدونستی باید تسلیم داروها بشی اما خواهش میکردی که خانم پرستار لطفا مامانم دارومو بده فدای تو بشم من مهربون مامان . وقتی بی قراری منو میدیدی میگفتی مامان من خوبم ، هیچیم نیس !! تو اون حال فقط شیرین ز...