این روزای هیمن......
سلام نفس مامانی.تازگیا خیلی شیطون شدی واقعا خسته میشم از دست کارات دیروز تو آشپزخونه بودم با جیغ زدن اومدی و گفتی مامان اگه بدونی چی شده من که از ترس داشتم میمردم گفتم هیمن مامان منو ترسوندی چرا جیغ میزنی گفتی ببرا حمله کردن اینقد زیادن من نمیتونم بکشمشونبیا کمکممنم چون نخواستم بازیتو خراب کنم و همراهیت کردمو هر دومون با هم ببرا رو کشتیمپسر گلم نمیدونم چرا اینقد به حیوونا علاقمندی و همیشه با حیوانات وحشی درگیری .........
چن روز پیش خونه مامان جون بودیم میخواستیم برگردیم خونه که حین پوشیدن لباست دستم به چشت خورد خدا رو شکر چیزی نشد-از بس ورجه ورجه میکنی- بهت گفتم آخ مامانی ببخشیدنگام کردی و گفتی اینجور نگو بهم بگو آخ مامانت بمیره
خودتو رو مبل ولو میکنی جیغ میزنی بدووووووووووو مامان خراب شدم بیا خوبم کن
با بابایی رفتی فروشگاه و شما بستنی زمستونی برداشته بودید.بابا بستنیا رو ازت گرفته بود و تو سبد خرید گذاشته بود. شما همش چشت به بستنی زمستونی بوده .فروشنده با حوصله مشغول حساب کتاب بود که شما گفتین عمووووووووووو.آقای فروشنده نگات کرده و گفته جان عمووو وشما گفتین زود باشآقای فروشنده هم کلی بهت خندیده
چن تا عروسک داری که همشونو با کامیونت سواری میدی ولی یکی از عروسکاتو اصلا دوس نداری وقتی نوبت اون میرسه داد میزنی شکم گنده برو دوست ندارمآخییییی شکم گنده
شکم گنده بین لاکی و موش موشیه(اسم توسط هیمن گذاشته شده)
به برنامه عصر یخبندان علاقه خاصی داری از شخصیت اسکرات (سنجاب)خوشت نمیاد.تا جایی که هر چی دستت باشه میکوبی رو ال سی دی و اگه تابحال هواسم نبود صفحشو خرد میکردی بیشتر موقع هام بلوطشو میخای که به زور راضیت میکنم که کوتاه بیای
خیلی شعر یاد گرفتی که شعرو از روی تصاویرش حفظی و با تصویر کتاب میدونی که کدوم شعر مال
کدوم صفحشه پست بعدی رو میخام اختصاص بدم به شعرات ولی یکیشونو که واقعا با مزه میخونی رو میگم
اتل متل مدسه(مدرسه)
ریاضی و هن سه(هندسه)
اسم باباش مرتضی
مامان اون خردسه(اقدسه)
با ذوق کاهو و سبزی میخوری.طوری که هر روز سر سفره سالاد وسبزی باید باشه که اشتهاتم بیشترو بیشتر شده بخصوص از وقتی که ظرفاتو عوض کردیم و جدید برات گرفتیم
هیمنم عاشقانه دوستت دارم